کد مطلب:77516 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

خطبه 032-روزگار و مردمان











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«ایها الناس انا قد اصبحنا فی دهر عنود و زمن كنود»

یعنی ای مردمان! ما صبح كردیم در روزگار جوركننده ی مستعد جور جائر و ظلم ظالم و زمان كفران نعمت كننده ی مستعد از برای كفران نعمت.

«یعد فیه المحسن مسیئا.»

یعنی شمرده می شود در آن روزگار نیكوكار را بدكردار، از جهت بد بودن عدل عادل در كیش جائر و زشت بودن شكر شاكر در پیش كافر.

«و یزداد الظالم فیه عتوا.»

یعنی و زیاد می كند ظالم در آن زمان كبر و بزرگی و نخوت را، به تقریب عدم رواج عدم و رواج ظلم در آن زمان.

«لا ننتفع بما علمنا.»

یعنی منتفع نمی شویم ما كه اهل آن زمانیم به علم خودمان، به تقریب خالی بودن از عمل.

«و لا نسال عما جهلنا.»

یعنی سوال نمی كنیم از چیزی كه نمی دانیم به تقریب اشتغال به امور دنیا، یعنی نیستند[1] علمای آن زمان عامل به علم و جهال طالب علم.

«و لا نتخوف قارعه حتی تحل[2] بنا.»

یعنی نمی ترسیم حادثه و نازله ی مكروهه را، تا وقتی كه حلول و نزول كند بر ما، یعنی

[صفحه 267]

غافل از خوف و بیم او باشیم به تقریب جهل و كبر و نخوت. و اسناد این خصال به صیغه ی تكلم دون خطاب از قبیل «ایاك اعنی و اسمعی[3] یا جاره»[4] باشد.

«فالناس علی اربعه اصناف:»

یعنی مردم دنیا بر چهار صنف باشند، زیرا كه خلق، یا اهل آخرتند و یا اهل دنیا و اهل دنیا، یا رئیس باشند،[5] و یا مرووس و رئیس، یا صاحب ریاست ملك و مملكت است و یا صاحب ریاست ملت و شریعت و مرووس یا مرووس رئیس ملك است و قائم بر فساد و یا مرووس رئیس ملت است و قاعد از فساد. پس اهل دنیا بر چهار صنف باشند و مقدم و اول صنف، مرووس رئیس ملك و مملكت باشد، زیرا كه مقدمه و از اعوان و انصار رئیس ملك و مملكت بود و رئیس ملك مقدم باشد بر رئیس ملت و شریعت، زیرا كه رئیس ملت و شریعت موقوف باشد در انتظام و رواج امرش به رئیس ملك و مملكت و موخر باشد از او رئیس ملت، به تقریب ریاست، مقدم باشد بر مرووس قاعد، پس ابتدا شد به مرووس ملك و بعد از آن به رئیس مملكت و بعد از آن به رئیس شریعت و بعد از آن به مرووس ملت و بعد از آن اهل آخرت كه غایت از خلق و ایجادند.

«منهم من لا یمنعه من الفساد فی الارض الا مهانه نفسه و كلاله حده و نضیض وفره.»

یعنی بعض از آنها كسی است كه منع نمی كند او را از فساد در زمین مگر خواری نفس او و كندی تیزفهمی او و كمی مال بسیار او و این صنف اشخاص باشند كه مرووس ملك و مملكتند و حیله و راه تحصیل دنیا را دارند، لكن نه بر وجه صلاح بلكه وجه فساد، پس شغل آنها فساد در زمین است از برای تحصیل مال دنیا و منع و دفع فساد او نمی شود الا به خواری او و به بلادت شیطنت او و به كمی اموال به تقلب تحصیل كرده ی او.

[صفحه 268]

«و منهم المصلت لسیفه و المعلن بشره و المجلب بخیله و رجله. قد اشرط نفسه و اوبق دینه لحطام ینتهزه، او مقنب یقوده، او منبر یفرعه.»

یعنی بعضی از آن اصناف كسی است كه برهنه كننده است شمشیر خود را و اظهاركننده است شر خود را و جمع كننده است سوار و پیاده ی خود را و به تحقیق كه علامت ملك گذاشته است نفس خود را و مهیا و آماده گردانیده است نفس خود را از برای دنیا و هلاك ساخته است دین خود را از جهت متاع و مال دنیای كه به غنیمت آورد و یا جماعت مادیان سوارانی را كه قائد و پیشرو خود گرداند، یا منبری كه بالا رود بر آن در خطبه خواندن. و این صنف رئیس ملك و مملكت باشند كه برهنه كرده شمشیر خود را و اظهار كرده شر ظلم و فساد را و جمع كرده سوار و پیاده ی جنود و عساكر را و خود را به علامت ملك، معروف و مشهور گردانیده و دین را به دنیا فروخته از برای تحصیل متاع دنیا و دولت و وسعت و ثروت و ریاست و امامت و حكومت.

«و لبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسك ثمنا و مما لك عندالله عوضا»

یعنی هر آینه بد است آن تجارت كه ببینی دنیا را قیمت از برای نفس تو و از برای عوضی كه از برای تو است در نزد خدا كه بهشت باشد، یعنی چه بسیار بد تجارتی است كه نفس خود را و بهشتی را كه خدا از برای تو قرار داده است به مفاد آیه ی (ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه)[6] بفروشی به ثمن و بهای بی قدر و بهای دنیای فانی و معامله ی با نفع دائمی ابدی با خدا را و تبدیل نمایی به معامله ی شیطان و خسران و نیران.

«و منهم من یطلب الدنیا بعمل الاخره و لا یطلب الاخره بعمل الدنیا، قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه و اتخذ ستر الله ذریعه الی المعصیه.»

یعنی بعضی از آن اصناف اربعه[7] كسی است كه طلب می كند دنیا را به عمل آخرت كه عبادات باشد و طلب نمی كند آخرت را به عمل دنیا كه زهد از دنیا باشد، به تحقیق كه

[صفحه 269]

طمانینه و سكون و وقار از برای شخص خود قرار داده و نزدیك با هم گذارده گام خود را در رفتار از برای آرام و وقار خود و به دست گرفته[8] دامن جامه ی خود را از برای نظافت[9] و نزاهت و زینت و زیور داده نفس خود را به زیور زهد و صلاح و سداد ریایی از برای امین شدن نزد مردم در دین و دنیا و اخذ كرده پرده ی رسوا نكردن خدا او را وسیله ی رسیدن به معصیت، نه به توبه و انابه. و این صنف رئیس ملت و شریعت باشند كه طالب ریاست و بزرگی دنیایند به تزویر[10] و حیله ی زهد و صلاح و ریا، نه به ظلم و جور و فساد و طالب ملك و مملكت نیستند.

«و منهم من اقعده عن طلب الملك ضووله نفسه و انقطاع سببه، فقصرته الحال علی حاله، فتحلی باسم القناعه و تزین بلباس اهل الزهاده و لیس من ذلك فی مراح و لا مغدی.»

یعنی بعضی از آن اصناف اربعه كسی است كه نشانده است او را از طلب ملك و ریاست، ضعف و پستی نفس او و انقطاع و دسترس نداشتن به سبب ریاست كه طائفه و عشیره باشد، پس منع و حبس كرده او را حالت نداشتن سبب ریاست بر حال و خصلت او كه قعود از طلب ریاست باشد، پس متحلی و مزور شد به زیور قناعت و اسم قناعت را بر خود بست و زینت داد خود را به لباس اهل زهد و پرهیزكاری از دنیا و حال آنكه نیست زاهد از دنیا نه در خوابگاه شب و نه در آرامگاه روز، یعنی در شب و روز خالی از طلب دنیا نیست. و این صنف مرووس ملت و قاعد از شر و فساد و در تحصیل متاع دنیا قانع به سعی و كد و اجتهاد و متقاعد به دولت معتاد باشند، اما با طمع و رجای ریاست و بزرگی كه شاید روزی به عنوان بخت و اتفاق ریاست و بزرگی نصیب و روزی ایشان گردد.

«و بقی رجال غض ابصارهم ذكر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر.»

یعنی و باقی ماند مردان چند كه پوشانیده است چشمهای ایشان را از دنیا ذكر مرجع و آخرت و ریخته است اشكهای ایشان را خوف و ترس روز محشر و این طائفه اهل

[صفحه 270]

الله و اهل آخرت باشند.

«فهم بین شرید[11] ناد و خائف مقموع و ساكت مكعوم و داع مخلص و ثكلان موجع.»

یعنی پس آن طائفه دائر است احوال آنها میان رانده از اوطان، منفرد تنها از اقوام و خویشان و ترس دارنده ی شكسته شده و ساكت دهن بسته شده و دعاكننده ی اخلاص دارنده و فریادكننده ی از مصیبت و درد رسانیده شده.

«قد اخملتهم التقیه و شملتهم الذله»

یعنی به تحقیق كه خمول و بی نشان و مخفی گردانیده است آنها را تقیه و پرهیز از اعدا و فروگرفته است آنها را خواری در نظرها.

«فهم فی بحر اجاج، افواههم ضامزه و قلوبهم قرحه.»

یعنی پس آنها باشند در آب شور و تلخ عیش و در زندگانی ناگوار، دهنهای ساكت و بسته از شكایت روزگار و دلهای آنها صاحب جراحت و زخمدار است، از عطش آب شیرین خوشگوار.[12].

«و قد وعظوا حتی ملوا و قهروا حتی ذلوا و قتلوا حتی قلوا.»

یعنی وعظ كردند و پند دادند مردم را تا اینكه ملول گشتند، به تقریب نشنیدن و نفع نبردن مردم و مقهور و مغلوب اهل دنیا شدند تا اینكه ذلیل و خوار گشتند و كشته شدند اغلب آنها تا آنكه كم گشتند.

«فلتكن الدنیا اصغر فی اعینكم[13] من حثاله القرظ و قراضه الجلم»

یعنی پس باید نباشد دنیا و مال دنیا خوارتر در نظر و چشم[14] شما از ثفل برگ مغیلان در دباغت پوست و ریزه از چیده شده ی پشم به مقراض.

«و اتعظوا بمن كان قبلكم قبل ان یتعظ بكم من بعدكم.»

یعنی وعظ و پند بگیرید به احوال كسی كه بود پیش از شما و گذشت و دنیا را

[صفحه 271]

گذاشت، پیش از آنكه پند بگیرند به احوال شما كسی كه بعد از شما باشند. یعنی پیش از اینكه بر شما وارد و نازل شود امور و حوادث چندی كه موجب عبرت مردم بعد از شما بشود.

«وارفضوها ذمیمه، فانها قد رفضت من كان اشغف بها منكم.»

یعنی ترك بكنید و واگذارید محبت دنیا را، از جهت مذموم و بد دانستن او، پس به تحقیق كه ترك كرد و واگذاشت دنیا كسی را كه بسیار دوست دارنده تر بود او را از شما و با وصف آن وفا به او نكرد البته، وفا به شما نیز نكند.

[صفحه 272]


صفحه 267، 268، 269، 270، 271، 272.








    1. چ: از چیزی كه نمی دانیم یعنی نیستند.
    2. ن: تحد، اصل: یحل.
    3. ن: و اسمع.
    4. ضرب المثلی است به معنی: منظورم تو هستی همسایه خانم بشنو، مانند: به در می گویم كه دیوار بشنود. نسخه های دیگر نهج: و الناس.
    5. ن: یا اهل دنیا یا رئیس باشند.
    6. التوبه / 111.
    7. چ: بعضی از اصناف اربعه.
    8. چ: به دست گرفته.
    9. در هر سه نسخه: نزافت كه اشتباه بود.
    10. در اصل: به تذویر كه ظاهرا سهو القلم كاتب است.
    11. چ: شهید.
    12. چ: عیش خوشگوار.
    13. چ: فی اعینكم اصغر و در نسخه های دیگر نهج نیز چنین است.
    14. چ: در چشم و نظر.